آسمون آبی

در این کتاب های تاریخی دروغین امده است بعد از اینکه اشور بانی پال، پادشاه اشور مصر را تصرف میکند بلافاصله به عیلام حمله برده و بعد از اینکه فرستاده ی پادشاه عیلام را ناجوانمردانه به قتل میرساند عیلام را تصرف کرده و خرم بان ایگاش،پسر بزرگ اورتاکو،پادشاه بزرگ عیلام را به سلطنت میرساند و بعد به نینوا برمیگردد. به سادگی میتوان متوجه شدکه این شکست عیلامیان از اشور بانی پال دروغی بیش نیست چون اولا واقعیت های تاریخی به ما میگوید: اشوریان هیچ گاه انقدر قدرت نیافتند که بتوانند عیلامیان راشکست دهند، دوم اینکه اگر اشوربانی پال اورتاکو را شکست داد و عیلام را تصرف کرد، چرا دوباره پسر اورتاکو را به پادشاهی عیلام منصوب کرد،چون دراینصورت یقینا بعد از مدتی خرم بان ایگاش برای خونخواهی پدرش طغیان مینمود و به همین دلیل این فرضیات با عقل جور در نمی اید.

 

پس متوجه شدیم که اشور بانی پال در این جنگ کاری از پیش نبرده و بعد از پذیرفتن شکستی سنگین عقب نشینی کرده است و عیلام همچنان به بقای خود ادامه داده است. همیشه شورشیان بابل و اشور بعد از شکست های خود از عیلام برای ارام کردن دل سوخته ی خود به دروغ از ان شکست ها،پیروزی میساختند و امروز بعضی از باستان شناسان و تاریخ نگاران بدون تفکر در بسیاری از حقایق،دروغ های انها را باور کرده و با شاخ و برگ دادن به این دروغ ها میخواهند خاستگاه تمدن جهان را سرزمین هایی چون بابل و نینوا معرفی نمایند.

موضوع دیگری که در اینجا میتوانیم بدان توجه کنیم ، علوم و کشفیات همیشه ازسوی سرزمین ها و ملت هایی صورت میگیرد که صلح طلب و ازاده و انسان دوست باشند و تاریخ گواهی میدهد که اشوریان و بابلیان به جز قتل و غارت و چپاول و دزدی به چیز دیگری فکر نمیکردند. از سویی دیگر همان طورکه قبلا ذکر شد، در اصل حکومت های مستقلی به نام اشور و بابل و غیره نداریم بلکه این اقوام همیشه تحت طابعیت دولت مرکزی عیلام بوده اند و هرچندیکبار اقدام به شورش و تجزیه طلبی مینمودند که همیشه با شکست مواجه میشدند. بابل که همه ان را با بوق و کرنا بر سر زبان ها انداخته اند چیزی نیست جز یک شهر کوچک که سومریان ان را بنا نهاده بودند و همیشه فرمانداران سومری و بعدها عیلامی بر انجا حکومت میکردند. ولی امروزه شاهد هستیم که بدون هیچ مدرک و سند مشخصی تمام کشفیات انسان در باب علومی مانند ستاره شناسی، پزشکی،هنری و غیره را در دوران باستان به این قوم کوچک نسبت میدهند. حال اینکه اگر چنین چیزی حقیقت داشته باشد به دلیل اینکه بابل همیشه سرزمین ایرانی بوده،پس تمام داشته های خود را از اقوام ایرانی بدست اورده است.

انا اصلا به این موضوع توجه ندارند که چگونه ممکن است اقوام کلدانی یا اشوری با عمری صد یا دویست ساله توانسته باشند چنین تمدنی که از ان یاد میشود را بنا کرده باشند و این درحالیست که در هیچ کجا اثاری که مختص این اقوام وبه بقین منصوب به انها باشد،کشف نشده است.هیچ بنا و سازه ای که مسلم شده باشد که کلدانیان و یا اشوریان سازنده ی ان هستند و یا اشیای باارزشی که نشان از علم و هنر در ان وجود داشته باشد از انان بدست نیامده است.تنها چیزی که میتوان به این اقوام منصوب دانست،وسایل جنگی و ظروف بسیار ابتدایی میباشد.

ادامه دارد...

برگرفته شده از: بررسی تاریخ ایران باستان نوشته ی مرتضی احدی

دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 22:53 :: نويسنده : مهسا

مامان جوووووووووووونم تولدت مبارک

 


 

نایت اسکین
 

نایت اسکین
 
 
نایت اسکین
 
 

 
 
 
بغلدوستت دارم خیلی زیادبغل
 

شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : مهسا

درود دوستای عزیزم خوبید؟

 

خیلی دلم براتون تنگیده بود!رفته بودم شیراز!

خیلی خوش گذشت جاتون خالی!من عاااااااااشق تاریخم و اونجا هم که دیگه ترکوندم!!!!!!!

اول از همه رفتیم پاسارگاد

اشکم دراومد

دلم گرفته بود دلم میخواست کوروش اینجا بود...

بغل ارامگاه کوروش کاروانسرای مظفر بود!به قدری با دیدن اثارش جوش اوردم که حد نداشتبیفرهنگ بی هنر برای ساختن این کاروانسرای مسخره از کاخ های کوروش سنگ استخراج کرده بود

ایشون نهــــــــــــــــایت زحمت رو کشیده برای ساختن این کاروانسرا! تازه نمیدونید ایشون چقدر شجاعت به خرج داده برای ساخت این بنا!تشویقش کنید دوستان!دِ بزنید اون دست قشنگه رو!!!!به دلیل شجاعتش در برداشت سنگهای کاخ کوروش عزیــــــــــزم که قدرتمندترین پادشاه جهان بوده اسمشو گذاشتن مظفر شجاع!!!!!!

بغل این کاروانسرای بسیار مسخره مقبره ی کمبوجیه بودهمون کمبوجیه جانشین کوروش که در مدارسمون به اشتباه به ما میگن قاتل برادر بوده

اخه مگه خدا بهمون عقل نداده؟!!!!!! این مشخصه کمبوجیه که یک پارسی اصیل و یک پادشاه بسیار عادل و جوانمرد بوده نمیتونه همچین کار پستی ازش سر بزنهتازه بردیا برادر دوقلوی کمبوجیه بوده!مگه میشه ادم برادر دوقلوشو بکشه؟!اخه تاریخ نویسان یونانی بااون کینه ای که از ایران داشتن این چرندیاتو گفتن شما که خودتون ایرانی هستید چرا باور میکنید؟!

قابل توجه همتون باید بگم گئومات بردیا رو کشت نه کمبوجیه

خوب از این بحثا بگذریم!من خیلی کیف میکردم!مامانم کشون کشون منو میبرد سوار ماشین شم تا برگردیم

دوستان خبر ندارید اونجا نزدیک به۱۰تا کتاب تاریخی خریدمسر یکی از کتاب فروشی ها به فروشنده گفتم اون کتابه که تو ویترین دیدم و مربوط به هخامنشیانه رو بهم بده!او هم بهم داد!

من حسابی با ورق زدنش دااااااااااااااغ کردم هرچی چرت و پرت بود در مورد کوروش جووووووووووونم نوشته بود!منم که داغ کرده بودم کتابو گذاشتم کنار و گفتم اون یکی کتاب که تو ویترین دیدم رو بده ببینم!!!

فروشنده تو دلش خوشحال بود که من از کتابا خوشم اومده و گفت این کتاب رو هم ببینید خیلی جامع و کامل درمورد کوروش نوشته!منم عصبانی گفتم نخیر اونم خوندم همش یه مشت دروووووغه!بیچاره طرف وقتی این جوابو ازم شنید ساکت شد و هیچی نمیگفت!چون فهمید بیشتر از این ادامه بده میگیرم همچین میزنمش تا حساب کار دستش بیاد!

بعدش رفتیم دیدن کریم جووووووووون زند!از کاخش خوشم نمیومد چون با دیدن تخت جمشید این کاخ حقیر چیزی نبود!

راستی جاتون خالی داداشم به قدری کیف کرده بود که حد نداشت!

از اول تا اخر غر میزد برگردیم هتل!!!!! اخه این پاره سنگا که دیدن نداره!

منم عصبانی شدم و گفتم اینا اثار باستانی کشورمونه نه پاره سنگ!!!

بعد از دیدن کریم جون برگشتیم هتل!داداشم میگفت چه خوب شد راحت شدم!اینم شد مسافرت؟! پاهام چقدر درد گرفت و ... جاتون خالی من محکوم بودم سخنان نغز و دلکش داداشم رو گوش کنم

بعد رفتیم پیش مامان و بابا داداشم میگفت هتل خونه ی سوم ماست دیگه خواهش میکنم نریم بیرون!!!!گفتیم حالا چرا خانه ی سوم؟؟!!

گفت خونه ی خودمون که خونه ی اوله و توی اجتماعی خوندم مدرسه خانه ی دوم ماست پس بااین حساب هتل خانه ی سوم ماست!!!قهقهه

بعدش نق میزد گشنمه!قهقهه ما هم منوی رستورانو گذاشتیم جلو روش که یه چیزی سفارش بده!!! میگفت یه غذاهست به اسم پیف برگر!من میخوام!قهقههقهقههقهقهه

منم گفتم پیف برگر اون جورابتهقهقههقهقههقهقهه

فردای اون روز رفتیم پارسه (تخت جمشد)

یه راهنما هم برامون توضیح میداد. نمیدونید چقدر تو عظمتش محو شده بودم

از ته دل اه میکشیدم پس ایرانم کجاست؟اوهقدیم یه پلنگی بوده واسه خودش ولی حالا تبدیل شده به یه پیشی کوچولو

تازه مامانم بعد از دیدن تخت جمشید و توضیحات راهنما حسابی معلوماتش زده بود بالا!!میگفت مهسا من نفهمیدم چرا اشکانیان به هخامنشیان حمله کردن؟؟!! گفتم مامان اون یونانی ها بودن به فرمان اسکندر احمق به ایران حمله کردن و تخت جمشیدمونو ...

بعدش رفتیم نقش رستم! قشنگ و جالب بود ولی هیچ جا تخت جمشید نمیشهاون عظمت و بزرگیش ، اون حکاکی های روی سنگ و...

به قدری ظریف و دقیق کار شده بود که نمیتونم بیان کنم

الان فقط میخوام داد بـــــــــــزنم:

جانم فدای ایران

شنبه 12 شهريور 1390برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : مهسا

درود دوستای گلم

 

بچه ها میخوام توی چندتا پست مطالبی درمورد عیلام و سومر بنویسم

عیلام و سومر یکی از تمدن های قدیمی جهانه که وقتی درموردش خوندم به ایرانی بودن خودم بالیدم

توی چندتا پست میخوام درموردش بنویسم چون طولانیه و نمیخوام دوستای گلم خسته بشن!بخونید و ببینید از همون اول چه تمدن و فرهنگی داشتیم ما ایرانیان

از جمله عظیم ترین و باشکوه ترین حکومت هایی که درطول تاریخ بشریت شکل گرفته سلسله ی عیلامیان و سومریان میباشد که اثار بسیار باشکوهی از انها به جا مانده است.تمدن عیلامی و سومری از قدیمی ترین تمدن های جهان میباشد.این موضوع از روی اثار و مدارک و کشفیات باستان شناسی که به عمل امده ثابت شده میباشد.

این اقوام ایرانی چنان حکومت قدرتمند و مستحکمی پدید اوردند که به مدت چندهزارسال دوام اورد و بدون شک پرچم دار انسانیت،ازادی و درست اندیشی بعد از زرتشت میباشد.اشیا و اثاری که از عیلامیان به جا مانده است قدمت این تمدن را تا ده هزار سال قبل از میلاد به عقب میبرد.

تشکیل حکومت عیلامیان اغازگاه تمدن تاریخی و مستند جامعه بشری میباشد.

انان با تلاش و کوشش و درک مفاهیم بنیادی افرینش به چنان مرتبه ی بالایی از دانش و شعور رسیدند که بدون تردید میتوان انان را مادر تمدن بشریت لقب داد.این همان چیزی است که غربیان با تمام قدرت در برابرش صف ارایی کرده اند و با تلاش پیگیر سعی کرده اند که ان را بر جهانیان پوشیده نگه دارند.

انان در تاریخ دروغین خود همیشه عیلام را حکومتی کوچک و شکست خورده و تاثیر پذیر از اقوامی چون اشوریان و بابلیان نشان میدهند و تمام دستاوردهای عیلامی را به اقوامی که اصلا وجود مستقلشان بسیار شک برانگیز است نسبت میدهند.درهمین ابتدا باید متذکر شوم که اگر هم اقوامی با این نام ها در تاریخ وجود داشته باشند همیشه زیرسلطه ی عیلامیان و سومریان قرار داشته اند.یکی از ایالت های سرزمین بزرگ سومری ها عیلام محسوب میشده اند و در مواقعی،از قدرت مرکزی در ایران سرپیچی کرده و شورش میکرده اند و همیشه با سرکوب شدیدی که به عمل می امد بر سر جای خود نشسته و مطیع میشدند.

غیر از تمام دستاوردها،بزرگی ها و برتری هایی که عیلامیان و سومریان در جهان بدان ها معروف شده اند،حس انسان دوستی و احترام به عقاید دیگران و پایبندی های اخلاقی این اقوام نیز بسیار جالب و بحث برانگیز میباشد.انان مردمی بسیار ارمان گرا و صلح دوست بوده اند و بر سرزمین هایی که تسلط پیدا میکرده اند به مردمان و عقاید رایج در ان سرزمین احترام مینهادند و با دوستی و مهربانی با انها رفتار میکردند و این موضوع امروزه توسط سنگ نبشته هایی که حتی از دشمنان و رقیبان عیلامیان به جا مانده است ثابت میگردد. چنان که در یکی از این کتیبه ها میزان شادی و تشکری که اشوریان از پس دادن مجسمه های خدایان خود توسط اورتاکو پادشاه عیلام صورت گرفته بود مشخص میباشد.این مجسمه ها را خوم بان کالداش دوم یکی از پادشاهان بزرگ عیلام بعد از شورش اشور برای زهرچشم گرفتن از انان به غنیمت با خود اورده بود.

ادامه دارد...

برگرفته شده از بررسی تاریخ ایران باستان نوشته ی مرتضی احدی

در قسمت بعدی درمورد دروغ هایی که تاریخ نویسان در انها سعی داشته اند و دارند که همیشه اقوام ایرانی را شکست خورده از بابل و اشور و غیره نشان دهند خواهیم پرداخت.

یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 21:56 :: نويسنده : مهسا

 

من در همدان فهمیدم یكی از علل بزرگ عدم رضایت انهایی كه تحت سلطه ی مادها بسرمیبرند این است كه سلاطین ماد دین خود را بر اقوامی كه تحت سلطه ی انها بودند تحمیل میكردند و عقیده داشتند همه ی كسانی كه درمحدوده ی سلطنت انها بسر میبرند باید متدین به دین پادشاه ماد باشند من متوجه شده بودم كه این موضوع اقوامی را كه تحت سلطه ی پادشاهان ماد زندگی مینمایند ناراضی كرده و انها اماده هستند كه از هر فرصتی برای طغیان استفاده نمایند و خود را از تسلط پادشاهان ماد و دین اجباری ازاد كنند

من بعد از اینكه به سلطنت رسیدم متوجه شدم كه در تمام ادیان مبدا یكی است وتمام ادیان مختلف دنیا یك چیز را میپرستند وفقط الفاظ و وسائل رسیدن به مبدا بین انها فرق میكند. من چون فهمیدم كه در تمام ادیان دنیا مبدا یكی است متوجه شدم كه مخالفت كردن با كیش اقوامی كه دین انها غیر از دین من است لجاجت میباشد و دور از صلاح سلطنت و انسانیت است.

من دریافتم كه اگر اقوام را ازاد بگذارم كه دین خود را بپرستند و همانطوركه به دین خود احنرام میگذارم به دین انها نیز احترام بگذارم یكی از علل بزرگ نارضاتی ها و شورش ها از بین خواهد رفت.بعضی از موبدان دین من روش مرا نمیپسندیدند و مرا مورد نكوهش قرار میدادند كه چرا به ادیان دیگر احترام میگذارم ولی من چون میدانستم عملم به صلاح كشور است به ایراد انها اعتنا نكردم و به انها گفتم: صلاح سلطنت غیر از صلاح موبدان است و نتیجه ی عمل نشان داد كه من درست فهمیدده بودم زیرا از روزی كه من اقوام را ازاد گذاشتم كه دین خود را بپرستند و به انها ثابت كردم  كه به دینشان احترام میگذارم در كشور وسیع من كه یك سر ان سند(هندوستان) و یك سر دیگرش (یونی) میباشد و15 نوع دین وجود دارد هرگروه از مردم یك دین را میپرستند و چون همه ی انها را به یك چشم نگاه میكنم هرگز اتفاق نیفتاده كه شورش وطغیانی بروز كند كه ناشی از دیانت باشد.

من اموختم كه پادشاه نباید تجارت كند و نیز نباید در فكر جمع اوری زر باشد چون هرگاه پادشاه سعی خود را در جمع اوری زر نماید مردم سال به سال فقیرتر میشوند برای اینكه هرچه ثروت در كشور است نزد پادشاه جمع اوری میشود و دردست مردم چیزی نمی ماند. من اگر خزانه به وجود اورده ام برای این نبود كه به نفع خود زر جمع اوری نمایم بلكه از این جهت خزانه بوجود اوردم تا برای هزینه ی قشون و هزینه ی حكام و كارهای شهرسازی و جاده سازی و كارهای دیگر پیوسته زر وجود داشته باشد و هیچوقت بر اثر فقدان زر كارها به تاخیر نیفتد.

گرفته شده از خلاصه ي ده هزار سال تاريخ ايران 

یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 21:55 :: نويسنده : مهسا

شهر سارد بعد از ورود ایرانیان به انجا بدون مقاومت تسلیم شد چون کوروش اعلام کرد که هرگاه مردم دست از مقاومت بکشند جان و مال و ناموسشان مصون خواهد بود.

 

کرزوس در کاخ خود دستگیر شد و او را نزد کوروش بردند

قارون را با ریش وسبیل تراشیده وارد تالاری کردند که کوروش با ریش بلند سیاه انجا بر تخت نشسته بود کوروش مثل دیگر ایرانیان ریش میگذاشت، ودرغیر از ایام جنگ یعنی وقتی فراغت داشت ریش خود را فر میزد و ان ریش مجعد میگردید.

قارون بعد از ورود به زبان بابلی گفت: سلام بر تو ای صاحب اختیار تو فتح کردی و من شکست خوردم و به همین جهت تورا صاحب اختیار خود میدانم.

کوروش به همان زبان جواب داد:سلام بر تو ای کرزوس، بیا و بنشین. به دستور کوروش مصطبه ای اوردند و قارون نشست،کوروش گفت: ای قارون سخن بگو.

پادشاه شکست خورده ی لیدی گفت: مدتی قبل از این هنگامیکه سولون، حکیم یونانی زنده و در نزد من بود، از او خواستم به من اندرزی بدهد،و او در جوابم گفت که سرنوشت ادمی این است که همواره بدبخت باشد ، و نیکبختی چیزی نیست جز متارکه بین دو بدبختی و امروز میفهمم که او درست میگفت،چون تا دیروز پادشاه بودم و خدم داشتم و امروز مردی هستم اسیر و نمیدانم غذای امروزم چه خواهد بود و امشب کجا خواهم خوابید

کوروش گفت: تو امروز هم مثل دیروز غذا خواهی خورد و مثل دیشب خواهی خوابید و زن ها و خدمه ات با تو خواهند بود

قارون گفت: ایا قصد داری مرا محبوس کنی؟ کوروش گفت: نه من تو را در این شهر ازاد میگذارم و فقط از تو دو چیز میخواهم، اول اینکه قسمتی از زر و جواهرات خود را به من بدهی که بین افسران و سربازانم تقصیم شود من گفتم که از تاراج این شهر خودداری کنند و کسی را به قتل نرسانند و اسیر نکنند ولی سربازان من غنیمت جنگی میخواهند و اگر من به انها غنیمت جنگی ندهم سر از فرمان من خواهند پیچید قارون گفت: من نیمی از گنج خود را به تو میدهم کوروش گفت: دومین چیزی که من از تو میخواهم این است که مبادرت به جمع اوری قشون و جنگ ننمایی،قارون گفت: من تاروزی که زنده هستم علیه تو ودوستانت مبادرت به جمع اوری سپاه و جنگ نخواهم کرد(وتاریخ گواه بزرگ منشی و صلح دوستی پادشاه ایران است)

برگرفته شده از خلاصه ی ده هزار سال تاریخ ایران با تلخیص

یک شنبه 6 شهريور 1390برچسب:, :: 21:52 :: نويسنده : مهسا

درباره وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمون آبی و آدرس asemane-abi.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 28
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 242
بازدید کل : 91288
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 76
تعداد آنلاین : 1



Alternative content